جدول جو
جدول جو

معنی پشت وال - جستجوی لغت در جدول جو

پشت وال
بالا و پشت نهر، نهر پشت زمین
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پشتیوان
تصویر پشتیوان
پشتیبان، پشت وپناه، حمایت کننده، حامی، یاری دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشت مال
تصویر خشت مال
خشت کار، کسی که گل به قالب می زند و خشت درست می کند، کسی که کارش آجرچینی و بنا کردن دیوارهای ساختمان با خشت یا آجر است، خشت زن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشه غال
تصویر پشه غال
جایی که پشۀ بسیار جمع شود، پشه دار، سارخکدار، سارشکدار، پشه خانه، درختی که پشۀ بسیار داشته باشد، درختی از نوع نارون که پشۀ بسیار به خود جذب می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشت دار
تصویر پشت دار
پشتیبان، پشت وپناه، چیزی یا کسی که دارای پشت وپناه باشد
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
دهی از دهستان شنبۀ بخش خورموج شهرستان بوشهر. سکنۀ آن 156 تن. آب آن از چاه. محصول آنجا غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نام یکی از دهستانهای هفتگانه بخش بانۀ شهرستان سقز، و محدود است از شمال به دهستان نمشیر، از جنوب به دهستان های پشت آربابا و آلوت، از مشرق به دهستان سبدلو، از مغرب به رود خانه زاب کوچک که بین سردشت و بانه واقع شده است. منطقۀ دهستان کوهستان جنگلی و هوای آن سردسیر و نسبت به سایر دهستان های بانه معتدل می باشد. محصول عمده دهستان انواع محصول جنگلی مانند مازوج، گزانگبین، سقز، چوب زغال و مختصر غلات و لبنیات است. بلندترین کوه دهستان که تقریباً در وسط دهستان واقع شده کوه معروف به هفتوان میباشد که از سطح اقیانوس 1735 متر مرتفعتر است. عمیق ترین محل دهستان آبادی ویسک در کنار رود خانه زاب است که 1100متر ارتفاع دارد. رود خانه سیوچ که از آبادی سیوچ سرچشمه می گیرد در طول دهستان جاری است و به رود خانه زاب کوچک منتهی میگردد. دهستان دشت طال از 26 آبادی تشکیل شده و سکنۀ آن در حدود دو هزار تن است و قرای مهم آن بشرح زیر است: سیوچ، سیاه حومه، نماز گاه، زرواو، یقعوب آباد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(پُ)
پشت مازو. (زمخشری). پشت مازه. صلب
لغت نامه دهخدا
(پُ)
چوبی که بر دیوار نصب کنند بجهت استحکام. (برهان قاطع). پشتیبان. پشتوان. پشتبان: لزز، پشتیوان در. (منتهی الارب). لزاز، پشتیوان در. (منتهی الارب). تکیه گاه:
که پشتیوان و پشت روزگاری.
نظامی.
، یار. یاریگر. مددکار. معین. ظهیر. ناصر. پشت و پناه: و امیریوسف را با فوجی لشکر قوی به قصدار فرستاده بود و گفت که پشتیوان شماست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 244). و نیز رجوع به پشتوان و پشتبان و پشتیبان شود
لغت نامه دهخدا
(پُ)
نام دیهی از توابع بیضا فرسخی بیشترمیانه شمال و مغرب تل بیضاست. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(پُ)
موضعی در شمال غربی شغان از نواحی غربی بجنورد
لغت نامه دهخدا
(پُ تِ)
غلطی است بمعنی بام و سطح در تداول عوام. بام به معنی سقف یعنی پوشش فوقانی اطاق است نه سطح فوقانی این پوشش بنابراین پشت در معنی بالا و روی بکار رفته است
لغت نامه دهخدا
(پُ)
آهنی باشد چون چند شانۀ بهم پیوسته گرفتن گرد و موی زاید را از ظاهر بدن اسب و استر و غیره. قشو. فرجول. کبیجه. فرجون
لغت نامه دهخدا
(پَ شَ / شِ)
پشه دار است که شجرهالبق باشد. (برهان قاطع). نارون. و نیز رجوع به نارون و پشه دار شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی از دهستان مرودشت بخش زرقان شهرستان شیراز. سکنۀآن 120 تن. آب آن از رود خانه سیوند. محصول آنجا غلات و حبوب و چغندر. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(پُ / پُ تِ)
قوه به انجام رسانیدن کاری آغازکرده. پایداری در اتمام عملی، تکیه گاه. معتمد: و عزالدین حسین خرمیل که والی هراه بود و روی بازار و پشت کار ملک سلاطین. (جهانگشای جوینی).
- پشت کار داشتن،داشتن قوه ای که آدمی را به اتمام و انجام کاری دارد.
- پشت کاری را گرفتن، پیوسته به آن مشغول بودن. مستمراً به اندیشۀ آن بودن. دنبال کردن کاری را
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی از دهستان و بخش سیمکان شهرستان جهرم. سکنۀ آن 172 تن. آب آن از رود خانه قره آغاج. محصول آنجا غلات، خرما، مرکبات و برنج. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
خشت ساز. خشت زن. خشت درست کن. (از ناظم الاطباء). قالب دار. (یادداشت مؤلف) :
چو قالب بیک مشت گل خشت مال
دهان مرا بسته از قیل و قال.
وحید (از آنندراج).
به آبش چو کف تر کند خشتمال
شود خشت و قالب چو بدر و هلال.
ملاطغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پشه غال
تصویر پشه غال
پشه دار پشه خانه نارون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت بام
تصویر پشت بام
استعمالی است بمعنی بام وسطح بام
فرهنگ لغت هوشیار
قسمت ظهر پای، تیپا لگد، حیز و مخنث. یا آش پشت به پشت دادن، آشی که روز سوم پس از رفتن مسافر پزند و بفقرا و همسایگان دهند
فرهنگ لغت هوشیار
آهنی مانند شانه که پشت اسب و استر و مانند آنرا خارند و پاکد کنند قشو فرجول کبیجه فرجون
فرهنگ لغت هوشیار
قوه بانجام رسانیدن کاری آغاز کرده پایداری در اتمام عملی، تکیه گاه معتمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت ناو
تصویر پشت ناو
پشت مازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت وارو
تصویر پشت وارو
قسمی معلق پریدن کسی که پشت باب ایستاده معلق زند و بر آب آید
فرهنگ لغت هوشیار
هر بنایی که برای استحکام بنای دیگر بدو پیوندد شمع شمعک پشتییبان پشتیوان، چوبی که پشت در افکنند تا باز نشود، تکیه گاه، معین یاور مددکار حامی
فرهنگ لغت هوشیار
مالش با دست کسی یا چیزی را، مالش اندام کسی بمشت (در حمام و زورخانه)، تنیبه گوشمال، (کشتی) فنی در کشتی که عبارتست از اینکه حریفان بازو ببازوی هم مالند و مشت زنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت بام
تصویر پشت بام
((پُ))
استعمالی است به معنی بام و سطح بام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشت کار
تصویر پشت کار
((پُ))
پایداری، همت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشه غال
تصویر پشه غال
جایی که پشه زیاد دارد، درختی از نوع نارون که پشه بسیار به خود جذب می کند
فرهنگ فارسی معین
پشتیبان، حامی، مددکار، یاور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ماساژ، مشت مال، تنبیه، گوشمالی، کتک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نهال جوان افرا
فرهنگ گویش مازندرانی
از اماکن مسیر راه تنکابن به سه هزار
فرهنگ گویش مازندرانی
پشمالو، پارانوئید
دیکشنری اردو به فارسی